الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : أشَدُّ النّاسِ عَذابا عالِمٌ لا يُنتَفَعُ مِن عِلمِهِ بِشَيءٍ
امام صادق عليه السلام می فرمایند : در ميان مردمان [گنهكار ]سخت ترين عذاب را عالمى دارد، كه از علم خود كمترين سودى نبرد
بحارالانوار
إلهی، از نماز و روزه ام توبه کردم، به حق اهل نماز و روزه ات توبۀ این نا اهل را بپذیر!
آیت الله حسن زاده
برگرفته از ghasedoon.blog.ir
محمد آقامیری تصوير جديدی را به اشتراک گذاشته است
شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد
محمد آقامیری تصوير جديدی را به اشتراک گذاشته است
محمد آقامیری تصوير جديدی را به اشتراک گذاشته است
شهادت رئيس مكتب جعفري امام ششم شيعيان "الصادق البارّ" تسليت باد
سوره نساء
إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً
(150)
أُوْلَـئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا
(151)
"حسبنا ...."
حاج میثم مطیعی - شب پنجم محرم 92 - واحد (از زبان قبرستان بقیع): مرا میشناسی بقیعم، منم قبله گاه غریبان
8:28
"....
پيشينه قبرستان بقيع
بقيع اولين مدفن و مزارى است که به دستور رسولاکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و بهوسيله مسلمانان صدراسلام بهوجودآمده است. در بقيع اولين کسى که از انصار دفن شده اسعدبن زراره و از مهاجرين عثمان بن مظعون مىباشد. سمهودى مىگويد: پس از فوت ابراهيم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت به صحابه فرمودند:”ابراهيم رابه سلف ما عثمان لاحق کنيد و در کنار او به خاک بسپاريد.” او مىگويد پس از دفن شدن ابراهيم در بقيع، مردم مدينه علاقهمند شدند پيکر اقوام و عشيره خود را در آنجا دفن کنند و هر يک از قبايل مدينه درختان و ريشههاى بخشى از بقيع را قطع و زمين آن را براى همين منظور آماده نمودند.
تخريب بقيع
روز هشتم شوال سال 1344هجرى قمرى روزى سياه براى مسلمانان جهان بهشمار مىرود. در اين روزها وهابيان دينناشناس حرم امامان معصوم بقيع را با خاک يکسان کردند. بنابر نقل مورخان آ..."....
پيشينه قبرستان بقيع
بقيع اولين مدفن و مزارى است که به دستور رسولاکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) و بهوسيله مسلمانان صدراسلام بهوجودآمده است. در بقيع اولين کسى که از انصار دفن شده اسعدبن زراره و از مهاجرين عثمان بن مظعون مىباشد. سمهودى مىگويد: پس از فوت ابراهيم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت به صحابه فرمودند:”ابراهيم رابه سلف ما عثمان لاحق کنيد و در کنار او به خاک بسپاريد.” او مىگويد پس از دفن شدن ابراهيم در بقيع، مردم مدينه علاقهمند شدند پيکر اقوام و عشيره خود را در آنجا دفن کنند و هر يک از قبايل مدينه درختان و ريشههاى بخشى از بقيع را قطع و زمين آن را براى همين منظور آماده نمودند.
تخريب بقيع
روز هشتم شوال سال 1344هجرى قمرى روزى سياه براى مسلمانان جهان بهشمار مىرود. در اين روزها وهابيان دينناشناس حرم امامان معصوم بقيع را با خاک يکسان کردند. بنابر نقل مورخان آنچنان بقيع خراب گرديد که به تپهاى از پارهسنگ و پارهآجر تبديل شد و از کينه وهابيان به گونهاى زير و رو گشت که به منطقهاى زلزله زده شباهت پيدا کرد. لازم به ذکر است آفات بزرگ و خطرناک در ميان تمام مذاهب و آئينها کجفهمى و تندروىها وبرداشتهاى غلط وانحرافى است که به اصطلاح قرائتهاى خود ساخته از دين مىباشد که از زمانهاى مختلف در ميان پيروان همان مذاهب بهوجود آمده و موجب تضعيف و تفرقه در آن مذهب شده است. يکى از اين نمونههاى بارز انحرافات فکرى و برداشتهاى غلط گروه خوارج هستند. از جمله اوصاف آنها که در روايات به آنها اشاره شده، کثرت عبادت و تقيد آنان به نماز و روزه و قرائت قرآن است بهطورى که عبادت ساير مسلمانان نسبت به عبادت آنها حقير و کم مىباشد. ويژگى بعدى آنها اين بود که بهخاطر غرور و تحجر حاضر نبودند از هيچ ناصحى نصيحت بپذيرند. از ديگر ويژگى خوارج تکفير مسلمانان بود تا جايى که هر مسلمان متعهدى را که با عقيده و تفکرات انحرافى آنان موافق نبود مرتد و خارج از اسلام مىدانستند. ...."
هست کمیت اشغال جهان را میزان
هست کیفیت احکام فلک را معیار
صدای آمدنت را به گوش ما برسان
زمان غیبت خود را به انتها برسان
نگاه نافذ خود را بر این گدا انداز
برای درد نهفته ام کمی دوا برسان
اگر چه بر ظهورت نکرده ام کاری
بیا و بر لب ما فرصت دعا برسان
به صبح جمعه ی موعود زائرم فرما
به خاکبوس روز فرج مرا برسان
محمد آقامیری یک نظرسنجی ساخته است.
إلهی، حسینِ شیرخوارِ حسن را به حسن ببخش و حسن را به شیرخوار حسین!
بسم الله الرحمن الرحیم
إلهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
إلهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
إلهی، «یا مَن یعفو عن الکثیر و یعطی الکثیر بالقلیل»، از زحمت کثرتم وا رَهان، و رحمتِ وحدتم ده!
إلهی، سالیانی میپنداشتم که ما حافظ دین توایم، «أستغفِرُکَ اللهُمَّ !» در این لیلة الرّغائب 1390 ه.ق. فهمیدم که دین تو حافظ ماست، «ألحمدک اللهُمّ!».
إلهی، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم که خِرَد مدهوش و بیهوش است.
إلهی، ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهای، و ما همه هیچ کارهایم و تنها تو کارهای.
إلهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. «یا نورَ السموات و الأرض، أنعَمْتَ فَزِدْ!»
إلهی، شأن این کلمۀکوچک که به این علوّ و عظمت است، پس «یا علی یا عظیم»، شأنِ متکلّمِ این همه کلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟
إلهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجاب...بسم الله الرحمن الرحیم
إلهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
إلهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
إلهی، «یا مَن یعفو عن الکثیر و یعطی الکثیر بالقلیل»، از زحمت کثرتم وا رَهان، و رحمتِ وحدتم ده!
إلهی، سالیانی میپنداشتم که ما حافظ دین توایم، «أستغفِرُکَ اللهُمَّ !» در این لیلة الرّغائب 1390 ه.ق. فهمیدم که دین تو حافظ ماست، «ألحمدک اللهُمّ!».
إلهی، چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم که خِرَد مدهوش و بیهوش است.
إلهی، ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهای، و ما همه هیچ کارهایم و تنها تو کارهای.
إلهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. «یا نورَ السموات و الأرض، أنعَمْتَ فَزِدْ!»
إلهی، شأن این کلمۀکوچک که به این علوّ و عظمت است، پس «یا علی یا عظیم»، شأنِ متکلّمِ این همه کلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟
إلهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم!
إلهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم؟
إلهی، چگونه گویم نشناختمت که شناختمت، و چگونه گویم شناختمت که نشناختمت.
إلهی، چون عوامل طاحونه، چشم بسته و تن خستهام؛ راه بسیاری میروم و مسافتی نمیپیمایم. وای من اگر دستم نگیری و رهاییام ندهی!
إلهی، خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛«یا باسط» بسطم ده و «یا قابض» قبضم کن!
إلهی، دست با ادب دراز است و پای بی ادب؛ «یا باسِطَ الیدَینِ بِالرَّحْمَة، خُذْ بیدی!»
إلهی، بسیار کسانی دعوی بندگی کردهاند و دم از ترک دنیا زدهاند، تا دنیا بدیشان روی آوَرْد، جز وی همه را پشت پا زدهاند. این بندۀ در معرض امتحان در نیامده شرمسار است، به حق خودت «ثَبِّتْ قلبی علی دینک!»
إلهی، ناتوانم و در راهم و گردنههای سخت در پیش است و رهزنهای بسیار در کمین و بارِ گران بر دوش. یا هادی (إهدنا الصراط المستقیم* صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضّالین!)
إلهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتی از روی شیطان شرمندهام، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار.
إلهی، رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم، تو از ما بگذر!
إلهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید کرد؟
إلهی، عارفان گویند «عَرِّفْنی نَفْسَک»، این جاهل گوید «عَرِّفنی نَفْسی!»
إلهی، اهل ادب گویند به صدرم تصرفی بفرما، این بی ادب گوید بر بطنم دست تصرّفی نِه!
إلهی، در راهم؛ اگر در باره ام گویی (لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً)، چه کنم؟
إلهی، آزمودم تا شکم دایر، دل بایر است. «یا مَن یحیی الأرض المیته» دلِ دایرم ده!
إلهی، همه گویند خدا کو، حسن گوید جز خدا کو.
إلهی، همه از تو دوا خواهند، و حسن از تو درد خواهد.
إلهی، آن خواهم که هیچ نخواهم.
إلهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این که دادی نمی رسد، «فَلَکَ الْحَمد!»
إلهی، همه گویند بده، حسن گوید بگیر.
إلهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دلِ آسوده.
إلهی، همه آرامش خواهند، و حسن بی تابی؛ همه سامان خواهند؛ و حسن بی سامانی.
إلهی، چون در تو می نگرم از آنچه خوانده ام شرم دارم.
إلهی، از من برهان توحید خواهند، و من دلیل تکثیر.
إلهی، از من پرسند توحید یعنی چه، حسن گوید تکثیر یعنی چه.
إلهی، از نماز و روزه ام توبه کردم، به حق اهل نماز و روزه ات توبۀ این نا اهل را بپذیر!
إلهی، به فضیلت، سینۀ بی کینه ام دادی، به جودت شرح صدرم عطا بفرما!
إلهی، عقل گوید «الحَذَر الحَذَر!» عشق گوید «العَجَل العَجَل!» ضعیفِ ظَلوم و جهول کجا، و واحد قهّار کجا.
إلهی، آن که از خوردن و خوابیدن شرم دارد، از دیگر امور چه گوید.
إلهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی.
إلهی، در ذاتِ خودم متحیرم تا چه رسد در ذاتِ تو.
إلهی، نعمت سکوتم را به برکت (والله یضاعِفُ لمَن یشاء- بقره/261)
أضعافِ مضاعفه گردان!
إلهی، به لطفت دنیا را از من گرفته ای، به کرَمَت آخرت را هم از من بگیر!
إلهی، روزم را چو شبم روحانی گردان، و شبم را چون روز نورانی!
إلهی، حسنم کردی، احسنم گردان!
إلهی، دندان دادی، نان دادی، جان دادی، جانان بده!
إلهی، همه از گناه توبه می کنند، و حسن را از خودش توبه ده!
إلهی، گویند که بُعد، سوز و گداز آوَرَد، حسن را به قرب سوز و گداز ده!
إلهی، خودت گفته ای (ولا تَیأسُوا مِن رَوحِ الله- یوسف/87)، نا امید چون باشم؟
إلهی، انگشتری سلیمانی ام دادی، انگشت سلیمانی ام ده!
إلهی، سرمایۀ کسبم دادی، توفیق کسبم ده!
إلهی، اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟
إلهی، من «الله الله» گویم، اگر چه «لا إله إلا الله» گویم.
إلهی، مست تو را حدّ نیست، ولی دیوانه ات سنگ بسیار خورد. حسن
مست و دیوانۀ تواست.
إلهی، ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا.
إلهی، علمم موجب ازدیاد حیرتم شده است؛ ای علم محض و نور مطلق، بر حیرتم بیفزا!
إلهی، اثر و صُنع تواَم، چگونه به خود نبال.
إلهی، دو، وجود ندارد و یکی را قُرب و بُعد نَبُوَد.
إلهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانی ام بیفزا!
إلهی، تا کعبۀ وصلت فرسنگها و در راه خرسنگها، و این لَنگ به مراتب کمتر از خرچنگ است. خرچنگ را گفتند «به کجا می روی؟» گفت: «به چین و ماچین» گفتند: «با این راه و روش تو؟»
إلهی، دل دادۀ معنا را از لفظ چه خبر و شیفتۀ مسمّا را از اسم چه اثر.
برگرفته از ghasedoon.blog.ir
فرزند آیتالله سیدرضا بهاءالدینی گفت : وقتی جوانان از پدر راهنمایی میخواستند ایشان بر دروغ نگفتن تأکید میکردند و میگفتند تارک محرمات و فاعل بر واجبات باشید.
به گزارش راسخون به نقل از تسنیم، حجت الاسلام سید عبدالله بهاءالدینی، فرزند آیتالله سید رضا بهاءالدینی در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما اظهار کرد: ایشان زندگی سادهای داشتند و 50سال در خانهای زندگی کردند که کوچکترین امکاناتی نداشت، اما با همین سادگی هرگاه که مهمانی میآمد و افرادی به نزد ایشان میآمدند تا ملاقاتشان کنند با روی باز پذیرای آنان بودند.
وی ادامه داد: ایشان یک سماور کوچک ذغالی داشتند که وقتی مهمان میآمد خودشان کنار سماور مینشستند و برای مهمان که مهم هم نبود چه کسی باشد چای میریختند و اگر سؤالی داشتند با رویی باز پاسخگوی آنان بودند.
حجت الاسلام بهاءالدینی در رابطه با زندگی ساده آیتالله بهاءالدینی تصریح ک>...
فرزند آیتالله سیدرضا بهاءالدینی گفت : وقتی جوانان از پدر راهنمایی میخواستند ایشان بر دروغ نگفتن تأکید میکردند و میگفتند تارک محرمات و فاعل بر واجبات باشید.
به گزارش راسخون به نقل از تسنیم، حجت الاسلام سید عبدالله بهاءالدینی، فرزند آیتالله سید رضا بهاءالدینی در برنامه ضیافت شبکه قرآن و معارف سیما اظهار کرد: ایشان زندگی سادهای داشتند و 50سال در خانهای زندگی کردند که کوچکترین امکاناتی نداشت، اما با همین سادگی هرگاه که مهمانی میآمد و افرادی به نزد ایشان میآمدند تا ملاقاتشان کنند با روی باز پذیرای آنان بودند.
وی ادامه داد: ایشان یک سماور کوچک ذغالی داشتند که وقتی مهمان میآمد خودشان کنار سماور مینشستند و برای مهمان که مهم هم نبود چه کسی باشد چای میریختند و اگر سؤالی داشتند با رویی باز پاسخگوی آنان بودند.
حجت الاسلام بهاءالدینی در رابطه با زندگی ساده آیتالله بهاءالدینی تصریح کرد: ما در آن زمان یک پیکان داشتیم و به یاد دارم که اواخر عمر ایشان که حال عمومی آقا مساعد نبود وقتی میخواستیم ایشان را به جایی ببریم به دلیل مناسب نبودن ماشین پدر خیلی اذیت میشدند اما متأسفانه اوضاع مالی ما اجازه نمیداد که وسیله بهتری را برای رفت و آمد ایشان تهیه کنیم.
وی با بیان این مطلب که اجداد پدریشان به امام سجاد(ع) میرسند گفت: پدربزرگ بنده نیز از خادمان آستان حضرت معصومه(س) بودند، ایشان بسیاری از شبها را در حرم بیبی(س) شیفت میدادند در اینشبها پدرم برای ایشان از آب انبار، آب شرب به حرم میبردند و نزد ایشان میماندند، آقا از همان کودکی مورد عنایت بزرگان بودند به طوری که خودشان میگفتند وقتی با پدرم به نزد بزرگان میرفتم آنها مرا مورد محبت قرار داده و در آغوش میگرفتند.
وی گفت: ایشان به شدت اهل تفکر و مطالعه بودند به طوری که برای رفتن به حرم و یا تدریس هیچوقت از داخل شهر نمیرفتند و همیشه مسیرشان را از حاشیه شهر انتخاب میکردند و دلیلشان به گفته خودشان این بود که نمیخواستند یک زمان در داخل شهر کسی وی را ببیند و احوالپرسی کند و چون ایشان غرق در مطالعه هستند با فکرمشغول وخدایی ناکرده بیاعتنایی پاسخ سلام آن فرد را بدهد.
وی در رابطه با تلاش پدر برای امور تدریس و علم گفت: آقا گاهی در روز14 جلسه تدریس داشتند به طوریکه قبل از این که آفتاب بزند دو جلسه از این تعداد تدریسشان به پایان رسیده بود.
حجت الاسلام بهاءالدینی افزود: ایشان تلاششان این بود که بنده خوبی برای خدا باشند بنابراین دوست نداشتند که هرگز مطرح شوند، هروقت هم که برای کسی هدیه میفرستادند سعی میکردند شبانه و بدون این که شناخته شوند این کار را بکنند.
وی با اشاره به این مطلب که آیتالله بهاءالدینی شاگردان و فرهیختگان بزرگی را تربیت کردند و مریدان زیادی نیز از محضر ایشان استفاده میکردند، گفت: پدرهمیشه به طلبهها و جوانانی که بعد از نماز مغرب و عشاء برای شنیدن نصیحتی نزد ایشان میرفتند توصیه میکردند دروغ نگویید و سعی کنید تارک محرمات و فاعل بر واجبات باشید. ایشان همیشه بیان میداشتند اگر انسان هوی و هوس را رها کند آن زمان بنده الهی خواهد شد و زمانی هم که بنده الهی بشود انشاءالله همه چیز خواهد داشت.
وی ادامه داد: ایشان درعین حال که فرزندان را آزاد میگذاشتند و به فرزندان خود اطمینان داشتند اما نسبت به رفتار و نوع گفتار ما نیز بسیار مراقب بودند و به ما تذکرات لازم را میدادند، من هر زمان که قرآن قرائت میکردم ایشان تأکید میکردند که بیشتر به مفاهیم قرآن دقت داشته باش.
/2759/
یــا عـــلی یا مولـا ای نگار زهـــرا یا حیــــدر یا حیــــدر یا مرتضـــی
محمد آقامیری تصوير جديدی را به اشتراک گذاشته است
امام علی (علیه السلام) فرمودند:
خردمندترین مردم کسی است که به عواقب و فرجام کار بیشتر بنگرد.
شهادت مولای متقیان بر آقا امام زمان (عج) و بر همه ی شیعیان و محبینشان تسلیت باد
فاطمه زهرا سرّ لیلةالقدر
فاطمه زهرا سرّ لیلةالقدر در این
بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش استماع ندارم لمن یقول
تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عقول
آخر نه دل به دل رود انصاف من بده
چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول
یک دم نمیرود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول
روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانه دخول
گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول
نفسی تزول عاقبه الامر فی الهوی
یا منیتی و ذکرک فی النفس لایزول
ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجاه ور قبول
ای پیک نامه بر که خبر میبری به دوست
یالیت اگر به جای تو من بودمی رسول
دوران دهر و تجربتم سر سپید کرد
وز سر به در نمیرودم همچنان فضول
سعدی چو پای بند شدی بار غم ببر
عیار دست بسته نباشد مگر حمول